اصلا بعید نیست که یک مرد محترم
را با دو دست بسته ببینیم باز هم
با چشمهای خیره نگاهش کنیم و او
چیزی به ما نگوید و ما مردم شکم
بعد از غذا که از جگر او شده درست
با چشمهاش قهوه و چایی کنیم دم
حتی بعید نیست که این مرد مدتی
از ما کمک بخواهد و ما نیز لا جرم
عمدا به روی خویش نیاریم و هر کدام
با اکتفا به این کلمه با " نمی رسم"
محکم کنیم قفل در و توی رختخواب
دعوا کنیم بر سر ایجاد یک عدم
شمشیرهایمان که فقط زنگ میخورند
آئینه هایمان همه کورند ، دست کم
یا که نایستیم و نخندیم اینچنین
ــ سینه نمی زنیم اگر زیر این علم ــ
یا محض غیرتی که نداریم لحظه ای
نیت کنیم پشت در بسته ی حرم
این شعر را همیشه بخوانیم بیت بیت
در سالروز دیدن یک مرد محترم